کاف بیگانه

دست‌نوشته های یک کاف

دنبال کننده

این پست رو شما بنویسید.

| # شما |
بازدید
|
نظر

امشب کلافه بودم. نتونستم چیزی بنویسم ولی این پست رو شما درمورد هرچیزی که دوست داشتید بنویسید.

تگ ها:

کامنت ثبت شده است.

  • Muhammadreza گفته:
  • شب در من نشسته است؛
    نه آن شبِ پرستاره، که شبِ بی‌ستاره.
    دل، خلأیی‌ست بی‌انتها؛ نه پر از حضور، که پر از غیاب.

    سکوتی سنگین، صدا را بلعیده؛
    خاموشی، فریاد را شکسته؛
    و من میان بود و نبود،
    چونان شمعی نیم‌سوخته‌ام،
    که نه توانِ سوختن دارد، نه توانِ خاموشی.

    در من، نه شور بارانی، که غبارِ بیابانی‌ست؛
    نه شکفتنِ گل، که پژمردنِ خیال.
    جهان در برابرم ایستاده، بی‌رنگ و بی‌رویا؛
    و من در درون خویش فرورفته‌ام،
    چونان قطره‌ای در دریای بی‌کرانِ بی‌احساسی :)

  • Ash گفته:
  • چند وقت بود یادم رفته بود بهت سر بزنم. چقدر کم فعالیت می‌کنی.

    پاسخ :

    میخوام گپ خوبی بین پست ها بیفته..

  • عمو لئو گفته:
  • زندگی داغونیه.

    صبح پاییزی که باد نه سرد و نه گرمش میخوره تو صورتم و خستگی شش ماه اول سال رو با خودم به دوش میکشم تو مسیری که هنوز بهش عادت نکردم و دعا میکنم لاقل زمان دوماه بره جلوتر که همه چیز برام عادی بشه و بهتر کنار بیام،...درکنار همه این ها یاد تمام گذرونده ها می افتم، من چقدر آدم بادامِ شکننده ای بودم که زیر بار اتفاقات طاقت آوردم و خورده شیشه هامو جمع کردم:)

  • Yasna گفته:
  • «من گُنگِ خواب‌دیده و عالَم تمام کر
    من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش»