کاف بیگانه

دست‌نوشته های یک کاف

دنبال کننده

#وبلاگ-نویسی

ز کویت می‌رویم اینک، هزاران آرزو با ما

| # فصل دوم من |
بازدید
|
نظر

این ۲۴ ساعت فقط فرار از خودم و کارای بقیه بود. دو ساعت خواب، که اصلاً نمی‌ارزه به حساب بیارم. الانم که آخر شب بود با بچه‌ها بیرون بودم، سرپرست هم به زور و با نصیحت منو راه داد توی خوابگاه. دیگه واقعا تحمل ندارم. امروز فقط دنبال کارای خودم و بقیه تو دانشگاه بودم. چرا باید اینقدر بدو بدو کنم، التماس کنم برای یه واحد که حق من بوده، و در آخر بجای واحد، تیکه و کنایه بشنوم؟ از طرف دیگه واقعا حس می‌کنم دیگه وقتشه که با علیرضای شلوغ خداحافظی کنم. قول ...

الی الایام القادمه! ارجوک! مرّی بسلام. فقلوبنا متعبه

| # فصل دوم من |
بازدید
|
نظر

آذر ۹۹ بود. تازه از کوه برگشته بودم، خسته اما پر از فکر. همون‌جا بود که یهویی تصمیم گرفتم وبلاگ بزنم. یه گوشه‌ای برای خودم بسازم، برای حرف زدن، برای تعامل با آدمایی که شاید هیچ‌وقت از نزدیک ندیدمشون. راستش هنوزم نمی‌دونم تصمیم درستی بود یا نه… ولی خب منو انداخت تو یه مسیری که تا امروز ادامه داره. (عکس این پست هم برمی‌گرده به همون روز.) توی همین مسیر هم با یه عالمه آدم دوست‌داشتنی آشنا شدم، آدمایی که تو روزای تاریک کنارم بودن. شاید بعضی وقتا ازشو...